قبل از هرچیزی باید یادآور شد که بیشتر مطالبی که در فصل قبل آمده مختص به همان دوران کودکی اول بوده است و در عین حال در همان فصل مباحثی وجود دارد که اختصاصی نبوده و در همه مراحل سنی فرزند، توسط والدین قابل اجراست. و همینطور در فصل حاضر باز مطالب مشترک فراوانی وجود دارد که در مراحل مختلف زندگی کودک کاربرد داشته و نوزادی و نوجوانی را دربر میگیرد. طرح مباحث مشترک در هر فصل باعث تکرار ممل و مخل میشد و به بحث گرفتن آن در یک فصل، دلیلی بر اختصاص مطلب به آن فصل نخواهد بود. به عنوان مثال محبت والدین همیشگی بوده و به زمان خاص تعلق ندارد و ذکر آن در فصل پیشین صرفاً به این دلیل است که سنین قبل از دبستان، زمان تکوین شخصیت کودک است و محبت والدین به نوزاد و کودک، بر شخصیت وی اثرگذار است.
دوره کودکی دوم از شش هفت سالگی شروع می شود و تا قبل از مرحله بلوغ جسمی فرد (11تا12سالگی) ادامه دارد. ابتدا و انتهای این دوره با تحولات و شرایط جدیدی همراه است که تا اندازهای بر شخصیت کودک و ساطگاریهای اجتماعی او اثر می گذارد. ابتدای این دوره برای بیشتر کودکان با ورود به مدرسه آغاز میشود. معمولاً این تغییر در ابتدا، اکثر کودکان رادچار نوعی عدم تعادل میکند و سازگاری آنها را با نیازها و انتظارات جدید با دشواری همراه میسازد و آنها را از لحاظ عاطفی با آشفتگی روبرو میکند. ورود به مدرسه و کلاس، کودک را آماده میسازد تا بسرعت تغییراتی در نگرشها، ارزشها و رفتار خود ایجاد کند.
شاید برای بسیاری از والدین، کودکان در این دوره، بسیار پر دردسر و پرزحمت جلوه کنند؛ زیرا کودکان چندان دقت و مسؤلیتی(خصوصاً پسران) در حفظ و نگهداری لباسها یا سایر اشیایی که به آنها تعلق دارد، از خود نشان نمیدهند و علاوه بر آن نسبت به ظاهرشان بیقید و بیتوجه میشوند و نوعی بهمریختگی و شلوغی را در وسایل و امور مربوط به آنها، در محیط منزل به خوبی میتوان مشاهده کرد. در این دوره ممکن است بین برادران و خواهران در محیط خانه دعوا و ستیز بیشتری صورت بگیرد و معمولاً این دعواها و ستیزها بین خواهران و برادران اتفاق میافتد.[1]
این دوره از نظر روانشناسان، سنین گرایش به دسته و گروه است؛ یعنی دورهای که کودکان به پذیرفته شدن در گروه و تأیید از جانب اعضای دسته و گروه توجه زیادی میکنند و بسیار تلاش میکنند تا خود را از نظر ظاهر، گفتگو و رفتار با دسته و گروه همسالان خود تطبیق دهند. به همین دلیل روانشناسان، این دوره را سن همانندسازی نامگذاری کردهاند
مطالعات جدید در باره خلاقیت نشان داده است که اگر کودکان در این دوره با موانع محیطی یا استهزای بزرگسالان و همسالان روبرو نشوند، میتوانند انرژی خود را در جهت فعالیتهای خلاق سوق دهند. ازینرو، روانشناسان این دوره را سن خلاقیت نیز نامگذاری کردهاند؛ یعنی دورهای که در آن معلوم خواهد شد، کودک در آینده خلاق و مبتکر میشود یا دنبالهرو و پیرو خواهد بود. البته پایه و شالوده روحیه خلاق در دوره کودکی اول ریخته میشود، اما بهطور کلی توانایی استفاده از آن در فعالیتهای ابتکاری، در دوره کودکی دوم به وجود میاید.[2]
رسول اکرم(ص) در حدیثی، ویژگی کودک را در این دوره «عبد» دانسته که به معنای اطاعت است. در حدیث دیگری حضرت علی(ع) حصوصیت کودک را در این دوره «خادم» عنوان کردهاند. بنابراین میتوان چنین گفت که پیشوایان اسلام، کودک را در این دوره سنی مطیع و فرمانبردار معرفی میکنند و این خصوصیت برخلاف خصوصیت هفت سال اول (سیادت) است که کودک دارای ویژگی خودمرکزی و سیادت است و والدین بیشتر مطابق خواستهای کودک رفتار کنند. همچنین با خصوصیت نوجوان در هفت سال سوم (وزارت) فرق دارد که باید نوعی مشارکت و تعامل بین خواستههای فرزندان و والدین به وجود آید. به عبارت دیگر کودک دراین دوره پیش از هر زمانی دیگر آمادگی داردتا آنچه را پدر و مادر یا سایر بزرگسالان از او توقع دارند، انجام دهد و آمادگی فراوانی برای ارضای خواست های والدین و سایر بزرگسالان از خود نشان میدهد و خود را بیشتر در اختیار آنها قرار میدهد؛ زیرا در این دوره خاصیت نقش پذیری دارد و در جستجوی نقشی است که باید در میان بزرگسالان ایفا کند.
رسول اکرم(ص) این دوره را سالهای تأدیب و تربیت نامگذاری کردهاند. امام صادق(ع) نیز در حدیثی این دوره را دوره تعلیم نامیدهاند. دو خصوصیت روانی و تربیتی کودک در این دوره، یعنی «تربیتپذیری» و «تعلیمپذیری» گویای این است که کودک آمادگی دارد تا بطور مستقیم، اولاً ارزشها و ضد ارزشها به او آموزش داده شود و این مفاهیم برای او به تدریج تبیین گردد. کودک در این دوره تشنه تعلیم و تربیت است و آنچه را از طرف والدین و سایر بزرگسالان ارئه میشود، بجان میپذیر. بنابراین اگر اصول اخلاقی به شیوهای ملموس و عینی برای کودکان این دوره ارائه شود، آنها قادرند این اصول را همانند بزرگسالان درک کنند و در دورههای بعد نیز آن ها را همچنان برای خود حفظ کنند. [3]
[1] - سیف و دیگران، روانشناسی رشدف ج1، ص235.
[2] -سیف و دیگران، همان ص235.
[3] - ر. ک. سیف و دیگران، همان، صص263 تا 25.4.